معلم کلاس پنجم توی جلسه معارفه با اولیا، گفت می خواهم همکاری کنید تا با این همه هجمه علیه فرهنگمان مقابله کنیم و حداقل هایی را توی بچه ها جا بیاندازیم اگر به بچه هایتان می گویم نماز بخوانید همکاری کنید.یکی از مادر ها  با اطمینان کسی که منتظر بود بقیه تائیدش کنند گفت: چرا بچه ها رو مجبور می کنید؟ ما دوست نداریم بچه مون نماز بخونه خودمون هم نماز نمی خونیم!

ترسیدم.از هیاهویی که جو کلاس را بلرزاند ترسیدم از زمزمه هایی که در مخالف خوانی با نماز و مذهب بلند شود ترسیدم. ترسیدم از این که خانم معلم خبر نداشته باشد چمن رسیده است به اینجای ایمان مردم و جا بخورد.اما خانم معلم نه ترسید نه از کوره در رفت و نه بحث را واگذار کرد!

خانوم لطفا بحث نکنید.شما بالاخره مسلمونید سنی یا شیعه نماز در حال غرق شدن هم واجبه!

ترسیدم .یک بار دیگر هم از این که محبوب بشود مغضوب

از چه چیزها که نترسیده ام و بعد از ترس فهمیده ام که بیجا بوده  و فهمیده ام که ترس خودش شخصیتی است خودش ضربدر شرایطی که برای آدم پیش می آید رنگ به رنگ می شود طوری که اگر ماده می شد به اندازه ی پتوی نرمینه طرح و رنگ داشت و تنوع ترسیدم به شعائر بی احترامی شود ترسیدم برایم گران تمام بشود ترسیدم بهم توهین بشود ترسیدم نتوانم سر قولم بمانم ترسیدم خون مردم ضایع شود ترسیدم ایمان مردم ضایع شود ترسیدم جانم مفت از دست برود

ترسیدم برای بچه هایم لازمتر باشد

ترسیدم بگویند چرا ویلا ندادید

ترسیدم نامم گم شود

ترسیدم ریا شود

مقوله مفصلی است ترس ، ترس از دوستان شیطان است.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

مجله ای از همه چیز از همه جا معرفی تورهای مختلف کنکور روانشناسی ترشحات رنگارنگ ذهن من تولید سیلندر و مارپیچ Llonnie vahidonline ابشار های ایران و جاذبه های گردشگری طبیعی آنها