رومن گاری با مقدماتی که توی پیرنگ زندگیش بود تبدیل به مردی جهانی شد همه جهان زیر پای او بود نه برای مسافرت که برای توطن.با هر جمعیتی نالان می شد.جفت بدحالان بلغار و دختران گرسنه تن فروش می شد و دمساز ت بازانی که می خواستند اروپای بعد از جنگ جهانی را متحد کنند.

گاهی شوهر نویسنده های هنرمند و گاهی نویسنده هنرپیشه هایی که همسرش بودند

اما همیشه و در همه حال دستی به جام ادبیات داشت و چنگی توی گیس بشریتاز گیس و گیس کشی با بشریت خسته نمی شد گاهی زندگی را شایسته رذالتهایی که به خاطرش مرتکب می شوند نمی دید و گاهی بشریت را مجموعه راهپیمایی های ناموفقی می دید که باید از خودش ردی به جا بگذارد تا دنبال کنند گان بدانند از این مسیرها هم قبلا روندگانی رفته اند پس دوباره امتحانش نکنند.

رومن از دست طبع ظریف خود و حیله های روزگار خون دلی خورده بود که نپرس سراغ این خون جگر را توی لمحه لمحه  و شرحه شرحه طنازیهایش در سطر به سطر نوشته هایش می توانی بگیری.توی ادبیات بی بی مکنده ای بیش نبودم که سینه پر شیر رومن گاری به کامم افتاد.هر قطره ای که می مکیدم در جوابش چندین فوران ازشش جهت شره می کرد توی مذاقم. این طنز گهربار یاقوت درخشانی است که از خون جگر برآمده است

اما می گویم ها اگر رومن گاری مثل امروز هر روز سر وکارش با موجوی به نام کامپیوتر بودابله هوشمندی که هر از گاهی جنی می شود و چنان سرویسی می دهد که باورت نمی شود و درست سر بزنگاهی که نمی خواهی به شیوه کار کردنش و چرایی عیب کردنش فکر هم بکنی باز جنی می شود و دهنی ازت سرویس می کند که نپرس.

اگر رومن جای من توی آن دانشگاه فکسنی با آن اساتید کم سواد و با آن کامپیوترهای جنی قرار بود کد بنویسد و سر  و کله های دیگر بزند به جای نالیدن از دست بشریت  از دست کامپیوتر می نالید و به جای این که کبوتر صلح نمادینش را بردارد ببرد مقر سازمان ملل آن هم در اوج روزهای بالندگی و افتخار! تا شورای امنیت و غیر ه را فضله باران کند برش می داشت می بردش آی بی امی اپلی مایکروسافتی جایی

 

اما به هر حال نمی توان از دوست داشتن شیطانی به اسم  رومن گاری دست برداریم هر چند که می گویند به خدا و باورهای مذهبی ایمان نداشته و هر چند شاهکاری آفریده به اسم ریشه های آسمان که من ته ته اعماق جنگلهای آفریقایی این رمان مدح و ستایش خدای متعال را دیدم ونه در اینجا که در میعاد در سپیده دم و در زندگی در پیش رو هم 

من مدحتی به ملاحت هنر رومن گاری برای حضرت حق .حضرت مغفول مانده و ناشناس مانده حق ندیدم

من نمی توانم از فاتحه خواندن برای این گبر بی وضویی که با خودکشی رخت از این جهان کشید دست بردارم

من را ببرید دکتر.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دفترچه خاطرات matin akdolgar سفارشات کالا از کشورهای صنعتی اسیایی بنا به درخواست مشتری Robert خبر تجربه معلّمان حرفه ای کسب و کار صمدی ایتس کوپولوف khaterate behtarin eshghe zendegim